• یه ذهن پر از تصویر، بین قصهها گم شده | یه روایت که هیچوقت ته نداره • بوی قهوه، شبهای پر از فکر | دویدن دنبال غروبهایی که هیچوقت نمیرسی بهشون • رد جوهر روی پوست، خاطراتی که صداشون هنوز توی سرم میپیچه | قصههایی که میگم، قصههایی که تو دلم نگه میدارم • با موسیقی زنده نفس میکشم، توی حرکت گم میشم | هنوز توی جادهام، هنوز دنبال یه نشونه— اگه تا اینجا موندی… شاید پیداش کردم