قدیما یه سبزی پاک کردن ساده که چارتا زن و خانم جلسه ای چادر نماز گلگلی پوش دور هم تو کوچه می نشستن حداقل دو تا دختر شوهر میداد و سه تا پسرم زن. خدا به سر شاهده هر محیط یا دورهمی ای که یه پسر خوب توش قرار می گرفت بالاخره یکی دوتا دختر دورشو میگرفتن . دیگه نگم براتون از مهمونی و عروسی؛ آخ آخ داغم تازه شد! یاد اولین عشق بزرگسالیم افتادم تو نمیری! گفتم بزرگسالی چون ازونجایی که من خیلی توی عشق و عاشقی اکتیو بودم شاید باور تون نشه که من پنج سالم بود عاشق شدم! بین و بین الله راست میگم. بزارید از عروسیه و اون عشق بزرگسالیم پایین پروفایلم می نویسم. عرض شود که داشتم می گفتم، اون قدیما به قول یه قدیمی تری وقتی یه خونه ای یه پسری داشت خبرش تا هفت تا خونه اونور تر که دختر داشتند میرفت. خودم شاهد بودم حتی یه چشمه و رفتن و آب آوردن باعث یه آشنایی و شروع یه عشق می شد، چیزی که خیلی وقته میخوام یه انشای باحال در موردش بنویسم. اما الان؛ واویلا! به هر طرف نگاه می کنی تنهایی موج میزنه. گاهی حس میکنم شاید فقط برای من اینجوریه ولی می بینم هر کی دهن باز میکنه همین مشکل رو داره و میگه چرا یا رابطه ای شکل نمیگیره یا بیشتر از یه مدت کوتاه دوام نداره؟ به هر حال، عزیز براتون بگه، من با همه ی بالا و پایین ها و ناملایمات این مسیر که برام پیش اومده از یه چیزی خوشحالم و اون اینکه اونقدر انرژی احساسی و عشق و عاشقیم زیاده که نه تنها هنوز خودم نا امید نشدم بلکه دوستان اطرافم رو که کلا بیخیال آشنایی شدن دارم تشویق میکنم نا امید نشید یه کاری بکنید، دست رو دست نزارید، ما نیومدیم توی این دنیا که تنها زندگی کنیم. از شما هم رسما سوالی دارم بانوان گرامی: کی به اتفاق خانواده خدمت برسیم؟